مشتری سفارشی در دامن داف حشر
او برداشت این مرغ در خیابان و دعوت آن را با او به بیابان با ماشین به تحسین مناظر زیبا ، هیچ چیز همه جا بی خبر ، بیهوده به توافق رسیدند. او در نهایت او را در زمان تا کنون که کسی به او کمک کند. او دست خود را گره خورده است و چسب چشم او, قرار دادن توپ در دهان او. سپس او را از ماشین بیرون کشید و او را روی زانوهایش بر روی زمین لخت گذاشت و پاها و بازوهایش را با طناب به سمت خود کشید . و سپس او را با استفاده از راه او می داف حشر خواست, او شروع به قرار دادن خروس خود را در دهان او و سپس به طور کامل دمار از روزگارمان درآورد مقعد و بیدمشک او. او می دانست که چگونه این سفر را در پیشبرد پایان .